آرمان_ببین تنها راهش اینه که بری ادارشون
من_چی چی؟ادارشون؟کلانتری؟؟؟؟
آرمان_آره
من_ی چار پن سالی طول میکشه که
آرمان_آشنا دارم اونجا
من_پارتی بازی؟؟؟
آرمان_آره.فلا پیاده شو بعدا میگم بهت چجوری
وا کی رسیدیم؟؟؟اصن حواسم نبودا.پیاده شدم آرمان زنگو زد و مامان باز کرد درو.یه ساختمون 5طبقه بود.رفتیم سوار آسانسور شدیم آرمان زد طبقه2.پس خداروشکر زیاد نبود طبقه ها وگرنه اگه ی روزی خدایی نکرده آسانسور خراب بود پدرم درمیومد.زنگ آپارتمانو زد و رفتی تو.تا مامانو دیدم پریدم بغلش
مامان_الهی قربونت برم دلم برات تنگ شده بووووود
من_منم همینطور
مامان_بیا بریم بشین
من_باشع ولی اتاقم کوجای؟
مامان_ای بابا بازم ک اینجوری حرف زدی
من_ببخشید
آرمان_مامان من میرم اتاقشو نشونش بدم
و باهم رفتیم سمت اتاقم.اتاقم دیزاینش سفید بود .سمت راستم ی مبل دونفره سفید و اونطرفم ی تخت سفید و تراسشو که نگووووو چ گل و گیاهی داشت لامصب!(این شکلیZIynw.jpg)
رفتیم تو و در اتاقو بستیم
آرمان_خب بزار بقیشو بگم
من_بگو
آرمان_میلادو یادته؟همون که اومد خونمون تو هنوز10سالت بود......
نذاشتم حرفشو ادامه بده بلند زدم زیر خنده_آره یادمه
آرمان_همون پلیسه سرگردم هس مث مهیار تو همون اداره هم هس باید ببیبنم چکار میتونه برات کنه
من_آخجوووووووون میشه الان زنگش بزنی؟توروخدا
آرمان_صب کن بزنگم
جلو چشای من ب میلاد خنگول زنگ زد و اونم گفتش ک فردا بریم توصیه کردحتما چادر داشته باشم
رفتیم نشستیم پیش مامان
داشتم قهوه مو میخوردم ک یادهلنا دوستم افتادم....
نظرات شما عزیزان: