داستان عشق عجیب فصل2

درباره من
به وبلاگ من خوش آمدید داستان اول←عشق عجیب. لطفا نظراتونو درمورد داستانام بگین. هر انتقادی هم داشتین بگین
برچسب ها
نويسنده :خانومـِ نویسندهـ
تاريخ: یک شنبه 26 مهر 1394برچسب:عشق عجیب, ساعت: 19:28

با تکون تکوون خوردن چیزی بیدار شدم.عههههه این ماشینه دگ ماشینه کیه؟؟؟؟؟؟؟و بعد صدای حرف زدن دونفر ب گوشم خورد.نفر اولیه_میگم کاوه نکنه کشتیش؟؟؟؟؟؟همون نفره ای که ب نظر میرسید اسمش کاوس_اخه  خنگ خدا کی با بی هوش شدن مرده؟؟؟؟؟؟

اون مرده دیگه_اهان ی لحظه نگران شدم اخه 3 ساعته بی هوشه

کاوه_تو نمیخاد نگران شی حواست ب رانندگیت باشه به کشتنمون ندی

  اهان حالا یادم اومد سر ظهر کوچه خلوت یه مردی که داشت تعقیبم میکرد وای اینجا کجاسسسس؟کاوه رو ازنیمرخ میدیدم.از نیمرخ جذاب بود.همون موقع خواستم داد بزنم ک متوجه شدم دهنمو بستن.با پاهام زدم ب صندلی همون ک اسمش کاوه بود.برگشت نگام کرد.

کاوه_عه بیدار شد.انگار میخواد یه حرفی بزنه ی دیقه بزن کنار برم عقب ببینم چی چی میگه

ماشینو زد کنارکاوه پیاده شد اومد صندلی عقب و من پاشدم نشستم.اون یاروهه ماشینو روشن کردو راه افتادیم.

کاوه_هی دختره میخام چسب دهنتو باز کنم وای به حالت اگه دادو بیدادکنی.

و بعدچسب دهنمو باز کرد ک گفتم_تو کی هستی دیگه؟؟؟؟؟؟منوکجا میبرین؟

کاوه_به وقتش همه چیز رو میفهمی الان برات زوده کوچولو

من_اَه اقای ب ظاهر محترم لطفا خاهشا ب پات میوفتم بگو کی هستیییییییییی؟

کاوه_ای بابا بازم که حرف خودتو میزنی گفتم ب موقعش میفهمی 

من ترجیح دادم ساکت شم و حرفی نزنم .از پنجره بیرونو نگاه میکردم نزدیک غروب بود.این اقا کاوه هم ک عین چی خابید.فقط راننده هه بیدار بود.بدجور گشنم شده بود به راننده هه گفتم_هی اقا من گشنمــــــــــــــــه 

اقاهه_ب کاوه بگو ب من چه

من_هی اقای کاوه بیدار شید لطفا.

دیدم نه قصد بیدار شدن نداره داد زدم_هــــــــــــــــــــــی بیدارشو من گشنمـــــــه 

یهو بیدار شد و با چشمای ب خون نشسته بهم نگاه کرد_مرض داری؟؟؟؟؟؟؟؟خب ب علی میگفتی دیه 

من_علی کیه دیگه ؟؟؟؟؟

راننده هه_علی منم

من_اهان خب اقای کاوه من ب این اقا علی گفتم گفت ب شما بگم

کاوه_علی جلوتر ی رستوران هست نگه دار برو غذا بگیر حالا ک فکر میکنم میبینم منم گشنمه 

من_من جوجه میخورم با نوشابه مشکی 

علی_کاوه موافقی برا هر 3تامون بگیرم؟؟

کاوه_اره بگیر

چن دیقه بعد جلوی ی رستوران نگه داشت پیاده شد و چند مین بعد با 3پرس غذا برگشت غذامونو خوردیم و راه افتادیم دیگه کاملا شب شده بود کاوه هم رفت سر جای قبلیش ینی جلو.چون من از تاریکی میترسیدم دراز کشیدم و تو فکر فرو رفتم.ینی الان مامان و بابا چیکار میکنن؟؟؟؟داداش ارمانم در چ حاله؟من داداشمو خیلی دوست داشتم  ی نه سالی ازمن بزرگتر بود.بهش وابسته بودم.الانم از دیشب ندیدمش خیلی دلم براش تنگ شده.من همیشه تو جیب مانتو مدرسم یک عکس 3در4ازش داشتم دستمو کردم توجیبم درش اوردم و بوسیدمش دوباره عکسو گذاشتم سر جاش.چشمامو بستم و قطره اشکی ازگوشه چشمم چکید.

با صدای ناز پسری بیدار شدم_هی دختره بیدارشو

چشمامو باز کردم هی وای من این ک کاوس ای بمیری آیسانننننننن

بیدار شدم و از ماشین پیاده شدم.

کاوه_دنبالم بیا

من_کجا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

کاوه با لحن دستوری_حرف نزن فقط دنبالم بیا

مث جوجه اردکادنبالش راه افتادم یه باغ ویلایی بزرگ بود درختاش توشب خیلی وحشتناک بودن خدا خدا میکردم زودتر برسیم جایی ک این یابو منو میخاد ببره

واو چ خونه قشنگی!!!!!از بیرون ک خیلی قشنگ بود ببینم داخلش چجوریه.........

کاوه درو باز کرد و رفتیم تو واوووووووووو چقد قشمنگ(حوصله ندارم توصیفش کنم : /) رفتیم سمت مبلمان کاوه گفت بشین تا برگردم و از پله ها بالا رفت چ بامزه!(کلا از نظر این همه چی بامزس)داشتم اطرافمو دید میزدم که کاوه با یه اقایی داشت میومد پایین اقاهه همونطور ک نگاش سمت من بود میومد پایین چ خوشگلم بود تووله.....

 

 


نظرات شما عزیزان:

sara
ساعت22:30---26 مهر 1394
براااااااووووو
پاسخ:tnx


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوع: ,
برچسب‌ها:
دوستان
ابزارک هاي وبلاگ
قالب وبلاگ

 RSS 

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





دانلود آهنگ جديد

آمار وبلاگ:
 

بازدید امروز : 23
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 25
بازدید ماه : 145
بازدید کل : 17005
تعداد مطالب : 23
تعداد نظرات : 50
تعداد آنلاین : 1

Free Lines - Link
 Select

کد زیبایی برای وبلاگ

کد و سفارش های رایگان


دانلود آهنگ جدید